جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

دیالوگهای به یاد ماندنی (7)

      چندماه پیش مامان مژگان و جانان خانم توی آشپزخونه هستند.مامان یه لیوان آب کرده و می خواد بده به دخترک..اما آب کلر داره... مامان مژگان :"جانان بیا تا سفیدی آب می ره....قر بدیم"   نیمه شب دیشب مامان مژگان برای دخترک آب آورده که ابش کلر داره.....دخترک در حالی که خوابش میاد و خسته است،بلند شده می گه "حالا باید قر بدم تا سفیدی آب بره؟؟!!!!!" پی نوشت: دخترکم فکر کرده منظور من درچند ماه پیش این بوده که قر بده تا(در نتیجه) سفیدی آب بره   ********** مامان مژگان و خاله مهتاب داشتن درباره با لباس بابا جلال حرف می زدیم.....   ...
25 مهر 1393

پارک آبی

    پی نوشت: شهریور 93 دخترکان را بردیم پارک آبی ناژوان به هر دو خیلی خوش گذشت...اینم دوتا عکس از جانانم که خیلی استخر را دوست داشت و ما هم جانان را خیلی دوست داریم..آقا اصلا عاشقشیم..آقا اصلا می میریم براش... ...
19 مهر 1393

Artwork/کارگاه هنر

          هنر نزد ایرانیان است و بس مخصوصا مادر و دخترها بالاخص مامان مژگان و جانانش... دخترکم خیلی از این کارش خوشش می آید و ما هم گهگاه این کارو انجام می دیم. ...
19 مهر 1393

شاهکار دست خدا...

        وقتی خدا می خواست تو را بسازد، چه حال خوشی داشت، چه حوصــله ای ! این مـوهــا، این چشم هــا .... خودت می فهمــی؟ من همه اینها را دوست دارم. ...
19 مهر 1393
1